دلم ریخت لعنت بر کسانی که عطر تو را میزنند

حداقل در خواب هایم دست هایش را نگیر...حرمت نگه دار لعنتی

تیغ روزگار انچنان شاهرگ کلامم را برید که سکوتم بند نمی اید

بهانه گیر نفهم...دلم را میگویم...اخر از کجا تو را برایش بیاورم

دلم دیگر دلتنگ ش نباش... مگر جمله اخرش را فراموش کردی؟(دیگر هیچ چیز بین ما نمانده)

به سلامتی مگس که یادمون داد اگه بیش از اندازه دور کسی بچرخیم میزنه تو سرمون

به سلامتی پسری که رفت ساندویچی بغل ی تالار گفت:امشب عروسی عشقمه یه بندری بزار

بغض هایم بماند...گریه هایم بماند...تنهایی ام بماند برای بعد...

با او چگونه میگذرد که با من نمیگذرد

نظرات شما عزیزان:

amir

ساعت15:11---6 آذر 1392

[وب سایت]

عالی بود دوست من وقت کردی سری به من بزن
پاسخ:ok

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: